سفری کوتاه به امان و دمشق

بهار سال ​59 بود​.​ باخبر شدم که یکی از همکاران شرکت قرار ​است به اتفاق ​یکی دو نفر از دوستانش  برای گرفتن ویزای آمریکا به امان پایتخت اردن سفر کند. یادم نیست که چرا نمی تو​ا​نستند برای این ویزا در تهران اقدام کنند و اصولاً آن موقع در بند گرفتن ویزا نبودم ولی این سفر ​کوتاه به اردن به نظرم ​جالب آمد، با آن ها همراه شدم.​ ما​ با یک پرواز هواپیمایی اردن که آن زمان «عالیا» نام داشت در امان به زمین نشستیم. همسفران من احساس غرور خودشان از مقایسه فرودگاه محقر امان با مهرآباد را نمی ​توانستند​ پنهان کنند!  برای کنترل گذرنامه سه صف مجزا از هم پشت سه باجه کنترل با تابلو هایی متفاوت تشکیل شد. روی یکی نوشته شده بود «الاردنیون» دومین صف مال «الااعراب» بود و سومین «الااجانب» که خوب روشن بود که جای ما ست. بار منفی این کلمه در زبان فارسی بد جوری توی ذوق همراهان​ من زد​. البته میشد حدس زد که اردنی ها خواسته بودند در عین حال که تعهد خودشان را به ایده «امت عرب» نشان بدهند در به کار گماردن ماموران آشنا به زبان انگلیسی هم صرفه‌جویی کنند .  احتمالا در فرودگاه دیگر کشور های عربی نیز همین وضع بوده.
شهر امان با ساختمان های عموما دو سه طبقه سنگی و تا حدی بدون کاراکتر روی چندین تپه و لابلای چندین دره بنا شده و به ندرت می شد که به یک خیابان سرراست بر خورد​،​ که این خود البته چهره خشک شهر رو کمی تلطیف می کرد. وجود آثار تاریخی سنگی به جا مانده از دوران  رومی ها نظیر  ​اُدیتوریوم ها گویای  قدمت این شهر و به نوعی در هماهنگی با بنا های سنگی جدید بودند ، ولی من نتوانستم راسته بازاری  سر پوشیده نظیر دمشق و یا بیشتر  شهر های مشرق زمین در ​این شهر  سراغ کنم.

ما در بهترین هتل امان اقامت داشتیم، هتل اینترکنتینانال، تعداد ستاره هایش یادم نیست ولی ساختمان شش هفت طبقه آن در آن زمان در شهر عمان شاخص بود. در لابی هتل در کنار تصویر ها و پوستر های قاب شده از مکان های جذاب برای توریست ها،  یک تصویر بزرگ سیاه و سفید مسجدالاقصی در پس زمینه بیت‌المقدس نگاه را به خود جلب می‌کرد  ، گویی که آن هم از مکان دیدنی این کشور است. با اینکه می دانستم که این شهر دیگر در قلمروی اردن هاشمی نیست با خودم فکر کردم حالا که اسراییل با ملک حسین به نوعی از صلح و سازش رسیده شاید اجازه داده که توریست ها از اینجا تحت شرایطی بتو​انند از این مسجد دیدن کنند. این موضوع را با مسوول اطلاعات توریستی هتل در میان گذاشتم و او​ البته​ بدون اینکه هیچ تحقیری در کلامش به خاطر این ساده لوحی من نمایان باش​د یادآوری کرد که این شهر دیگر در اشغال اسرائیل است.

  و اما دیدار با ملک حسین، ما ناهار را معمولاً در بوفه هتل که در طبقه آخر آن بود می خوردیم، یک روز در حالیکه مشغول کشیدن غذا برای خود بودیم، ملک حسین با همان لبخند معروفش وارد غذا خوری شد، بدون تشریفات و بادیگارد محسوس، به طرف یک میز کنار پنجره که ظاهرا برایش نگهداشته بودند رفت و نشست، تنها امتیازش نسبت به ما این بود خودش غذا را نکشید بلکه برایش بردند. همان موقع او را با محمدرضا شاهی که تازگی ها از تخت سرنگون شده بود مقایسه کردم. ملک حسین ی که سپتامبر سیاه، آن رویارویی خشونت بار با فلسطینی ها را در کارنامه اش داشت چطور توانسته بود که این چهره صمیمی و خاکی را حفظ کند. او دوست صمیمی شاه  و همه ساله مهمان او در رامسر بود ​چطور نتوانسته بود از این منظر بر او تأثیر ​بگذارد، ​شاید این شاه بوده که در این گونه موارد گاردش را محکم نگه می داشته و ​احتمالا هم با تحقیر به او و این روحیه اش نگاه می کرده، شایدهم ملک حسین هم به نوعی مانند شاه بوده ولی از عاقبت شاه عبرت گرفته بوده! من چه می دانم!

دوستان همراه من ​که ​درخواست ویزای ش​ان را به سفارت آمریکا تسلیم ​کرده بودند بایستی برای دریافت پاسخ چند روز بعد مراجعه می کردند​.  پیشنهاد دادم به یک سفر زمینی به پترا و یا دمشق که هر دو حدودا به یک فاصله از امان بودند برویم که خوب دمشق انتخاب شد. صبح روز بعد در کاراج (گاراژ) دمشق حاضر شدیم و با یک سواری آمریکایی جا دار و یک راننده پا به سن گذاشته سه نفری راهی شدیم. بخش اردنی این جاده موازی دره رود اردن و از تپه ماهور هایی می‌گذشت که خیلی شبیه جاده قدیم قم بود. در حاشیه جاده و با فاصله ای معین از آن، درختان زیتون و کاج کاشته شده بود، نا گفته نگذارم که این ایده بعد ها تحت عنوان «پروژه از حرم تا حرم» در جاده تهران – قم تقلید شد. مزارع و درختان زیتون دره رود اردن گاه و بیگاه از لا به لای تپه ها در دور دست دیده می شد​ند​. گذشتن از مرز خیلی ساده و سریع بود. با فاصله کمی از مرز، منظره ارتفاعات پوشیده از برف جولان که در اشغال اسرائیل بود با تاسیسات و ساختمان های پراکنده، تا چندین کیلومتر ​در سمت راست جاده ما را همراهی می کرد. باغ های سر سبز حومه دمشق نزدیک شدن به این شهر را نوید می داد.

در کل می شد گفت دمشق نسبت به امان دیدنی تر و با شخصیت تر بود و تاثیر معماری اروپای مدیترانه ای را به روشنی می شد در آن دید. چند سال بعد پیش آمد که سفری زمینی از طریق ترکیه به این شهر داشته باشم و به همین دلیل سعی می کنم صحبت بیشتر از دمشق را به یادداشت های آن سفر که بعد ها ​شاید ​همین جا ​بنویسم موکول کنم. مختصر ​بگویم که عکس های بزرگ حافظ اسد همه جا  در کنار آمد و شد نظامیان و حتی شبهه نظامیان، چشم هر تازه واردی را نشانه می رفتند. سوریه به نظر ثروتمند تر از اردن می آمد و البته اختلاف طبقاتی هم کاملا به چشم می آمد در عین حال وسواس به استفاده از معادل های عربی برای واژه های وارداتی مثل بانک(مصرف) یا تلفن(هاتف) ​و غیره ​خیلی بیشتر از اردن بود که قطعا جزیی از دغدغه های ایدیولوژیک حزب بعث سوریه بود. صرافی در ظاهر قدغن بود ولی می شد در گوشه کنار بازار یواشکی ارز را با نرخی بهتر از بانک تبدیل کرد.

مسجد باشکوه امویان که روزگاری یک معبد رومی و سپس کلیسا بوده و توسط بنی امیه به مسجد تبدیل شده به خط افق شهر جلوه خاصی داده است. شبستان وسیع و حیاط وسیع تر آن محل بر خورد شبکه کوچه ها و راسته ها ی بافت مرکزی شهر است( عکسی مردی که در حال تعمیر دوچرخه است مربوط به همین بافت زیباست). کفش کَن به آن صورت که مثلاً در مشهد یا قم وجود دارد دیده نمیش​ود. مردم در حالیکه کفش هایشان ر​ا زیر بغل زده بودند در حال رفت و آمد بودند ، گاهی هم کفش ها ر​ا بالش کرده و در  یک گوشه کم رفت و آمد شبستان در حال چُرت بودند. یک خاطره از این مسجد،  هنگامی که می خواستم وارد​ ​شوم یکی از خدمه مسجد مانع شد، شاید به دلیل دوربینی که به گردن داشتم فکر کرده بود اروپایی هستم و شاید هم  فقط می خواست ی​ک پولی تلکه کند، انگلیسی هم بلد نبود ، خلاصه با بلغور کردن چند کلمه عربی تو​ا​نستم رضایتش را جلب کنم و از شرش خلاص شوم!  در بازار سر پوشیده حمیدیه (سوق الحمیدیه) که از بنا های نه چندان قدیمی دوران عثمانی ها ست و توسط سلطان عبدالحمید ساخته شده، بار ها با کلماتی مانند «روتختی» یا «سوغاتی دمشق» ​ مورد استقبال قرار می گرفتیم!
در هتل و در کنار وان حمام یک تابلوی کوچک نصب شده بود با این مضمون که «شما در حال​ حمام ​کردن در یک اقلیم کم باران هستید، لطفاً در مصرف آب صرفه جویی کنید» که برایم خیلی جالب بود، در حالی که در ایران آن زمان چنین نگرانی نسبت به مصرف بی رویه آب هیچ نقطه از ذهن نه مسولان و نه مردم عادی را اشغال نمی کرد و شاید هم هنوز چنین باشد.  در سوریه و البته بیشتر در اردن، مردم، چه سواره و چه پیاده، مقررات رانندگی را به مراتب بیشتر و بهتر از ایران رعایت می کنند. با​ز ​هم یادآوری می کنم که این یاداشت مربوط به سفری است که در سال ​59 ( ​1980) انجام شده است.​ 

بیان دیدگاه